مذاکره به روش جودویی

تولد سامورایی که خوب ارتباط برقرار می‌کند :

زمانی که پلیس بودم به من خبر دادند که در یکی از محله‌های شهر که در ضمن منطقه شلوغ و پر‌مخاطره‌ای بود، دعوایی در بین همسایگان اتفاق افتاده است که احتیاج به مداخله پلیس دارد. وقتی ما به محل حادثه رسیدیم و از اتومبیل خارج شدیم، صدای داد و فریاد افرادی که در منزل در حال جرّ و بحث بودند شنیده می‌شد. در این حال رئیس من که همراه ما بود بدون این‌که در بزند وارد منزل شد، کلاه پلیسی‌اش را برداشت و روی میز انداخت؛ بدون این‌که هیچ اهمیتی به افرادی که مشغول داد و فریاد بودند بدهد، رفت و روی نیمکت راحتی نشست و شروع کرد به خواندن روزنامه‌ای که جلویش بود، در حالی که من کاملاً آماده بودم که شاید کسی به من حمله بکند. برای اولین بار دیدم که رئیس من تمام قوانین را نقض کرده بود؛ بدون این‌که در منزل را بزند و خودش را معرفی بکند مستقیم وارد منزل شد و روی نیمکت صاحب‌خانه نشست. صحنه به این صورت بود که افراد داخل منزل به داد و فریادشان ادامه می‌دادند و رئیس من هم روی نیمکت مشغول خواندن روزنامه بود. در ضمن داد و فریاد بین افراد خانه هم بالا گرفت. رئیس من به مشاجره‌کنندگان گفت آقایان بیایید این‌جا، در همین حال صاحبخانه به رئیس من با پرخاش گفت شما در منزل من چه کار‌ می‌کنید؟ ناگهان رئیس من به آن‌ها گفت می‌توانم از تلفن منزل شما استفاده کنم، وقتی که شماها مشغول دعوا بودید من یک آگهی فروش اتومبیل دست دوم مورد علاقه‌ام را دیدم و می‌خواستم به فروشنده ماشین یک تلفن بزنم ببینم که اگر تا حالا ماشینش را نفروخته است، من از او بخرم. آن مرد گفت تلفن آن‌جاست می‌توانی از آن استفاده کنی. رئیس من برخاست و به طرف تلفن رفت شماره را گرفت و شروع به حرف زدن کرد و سپس رو به مردی که در حال مشاجره کردن بود کرد و گفت: باورم نمی‌شود، فروشنده ماشین به من گفت خیلی دیر وقت است، بعداً تلفن بزن. بعد از گذشت این زمان دعوا داخل منزل کاملاً فراموش شده بود و دیگر خبری از آن داد و فریادها نبود. در این حال رئیس من رو به مردی که چند دقیقه قبل مشغول داد زدن بود کرد و از او پرسید که آیا در این منزل مشکلی هست که من بتوانم در حل آن به شما کمک کنم. آن افرادی که در حدود نیم ساعت قبل مشغول داد و فریاد زدن بودند به هم نگاهی کردند و در جواب گفتند که نه مشکل خاصی وجود ندارد. سپس رئیس من به آن‌ها مؤدبانه تذکر داد که چون دیروقت است لطفاً موقع صحبت کردن صدایتان را پایین بیاورید که مزاحمت برای همسایگان پیش نیاید. در چنین موقعیتی من کاملاً گیج شده بودم که در چنین وضعیتی رئیس من یک دعوا را کاملاً مهار کرده بود، بدون این‌که از شیوه‌های روزمره پلیس استفاده کند. شغل قبلی من استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه بود و اتفاقی که در منزل آن افراد افتاد، یعنی رئیس من بدون در زدن وارد منزل شد و به نوعی آن‌ها را مجبور کرد که به چشم یک مهمان به ما نگاه بکنند، بسیار عجیب بود. وقتی ما از آن منزل خارج شدیم و داخل ماشین پلیس شدیم فوراً از رئیسم پرسیدم که این چه رفتاری بود که او در آن منزل با آن افراد کرد. به من جواب داد که خوب من اکنون حدود ده سال است که در خیابان‌ها انجام مأموریت می‌کنم، ولی تو تازه‌وارد هستی. در جواب به او گفتم ممکن است من تازه‌وارد باشم، ولی دیروز هم به دنیا نیامده‌ام، این رفتاری که تو در آن منزل کردی خطرناک بود و آن افراد می‌توانستند حتی ما را هم درگیر دعوایشان بکنند. با وجود این‌که من در آن زمان نتوانسته بودم رفتار رئیسم را درک و هضم بکنم، به‌طور غیر مستقیم آن شب، شب تولد جودوی کلامی بود و من اولین درسم را در راستای این‌که چگونه با روحیه یک سامورایی می‌توان ارتباط ایجاد کرد، یاد گرفتم. با وجود این‌که من اکثر هنرهای رزمی را آموخته و بلد بودم، تا آن شب موقعیتی را مثل آن ندیده بودم که کسی بدون درگیری بتواند یک درگیری را مهار کند. در سالن ورزشی که من هنرهای رزمی را می‌آموختم روش طوری بود که همه در کلاس به هم دیگر احترام می‌گذاشتیم و با هم یاد می‌گرفتیم و تمرین می‌کردیم؛ به طور مثال در جودو به ما آموخته بودند که از نیرو و انرژی طرف مقابل طوری استفاده کنیم که خود حریف را از تعادل خارج کند تا ما بتوانیم موقعیت را کنترل کنیم. وقتی که من و رئیس در خانه افراد مشاجره‌کننده بودیم، جلوی چشمانم دیدم که رئیس من هم دقیقاً همین کار‌ را انجام داد؛ یعنی با استفاده از چند ابزار مثل نشستن روی یک مبل راحت، به دست گرفتن روزنامه و استفاده از تلفن توانست نیرو و انرژی طرف مقابل را به خود او برگرداند و کنترل موقعیت را به دست بگیرد. در ده سال بعدی که در نیروی پلیس کار‌ می‌کردم سعی کردم تمام ریزه‌کار‌ی‌ها را که در کار‌ وجود داشت از افرادی مثل رئیس خودم یاد بگیرم. از آن تاریخ به بعد من با خودم یک ضبط صوت حمل می‌کردم و سعی می‌کردم انواع و اقسام ارتباطات همکار‌انم را ضبط یا یادداشت کنم. بیش‌تر دقت می‌کردم که ببینم نحوه گفتار و ارتباط گرفتن من با همکار‌انم به چه صورت انجام می‌گیرد. اکثر اوقات می‌دیدم که افراد با تجربه پلیس سعی می‌کنند طوری با مردم ارتباط بگیرند که بتوانند آن‌ها را در وضعیتی که عصبانی یا تهاجمی هستند آرام کنند.   طولی نکشید که فهمیدم پلیس‌های خبره و باتجربه کسانی هستند که شیوه ارتباطی قوی دارند. آن‌ها می‌بایست که در موقعیت خطرناک و در رویاروشدن با افراد شرور بتوانند تصمیم‌های مؤثر بگیرند و عمل کنند. در همین حال بود که متوجه شدم تجربه‌های یادگیری من نه در دانشگاه، بلکه در خیابان‌های محل خدمت من انجام می‌گرفتند.  

دیدگاهتان را بنویسید